-
اشکی بر گذر تاریخ
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 17:00
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ...
-
روز مبادا...!
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 16:31
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم وحرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را دردل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درستمثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟...
-
به تو می اندیشم
یکشنبه 7 مهرماه سال 1387 12:33
دیر هنگام به تو می اندیشم هنگامی که ستارگان زیبایی خود را به رخ زمینیان می کشند در آن هنگام تنها تو در ذهن من قدم می زنی و جولان می دهی سالهاست که در سوگ تو نشسته ام سالهاست ستاره ای در آسمان ندارم ... دیگر ماه را زیبا نمی بینم !!! دیگر آسمان بوی از پاکی ندارد . دیگر طلوع خورشید آرامشی در خود ندارد ! دیگر یاسمن ها ،...
-
واحه ای در لحظه
یکشنبه 7 مهرماه سال 1387 12:28
به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم پشت هیچستان جایی است پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است که خبر می آرند ، از گل واشده ی دورترین بوته خاک و روی شن ها هم ، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند . پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود زنگ باران به صدا می آید...
-
...
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 16:18
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس ، هیچ کس این جا به تو مانند نشد هرکسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم...
-
اگر دل دلیل است
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 16:13
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولى دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گرده ایم گواهى بخواهید، اینک گواه همین زخم هایى که نشمرده...
-
حسرت همیشگی ...
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 16:10
حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتن است بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی... ناگهان چقدر زود دیر می شود!
-
پرنده مردنی ست
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 15:46
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست بازنده
-
تو که ماه باشی ...
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 11:25
ماه را می چینم از آسمان می پیچانم میان دو تکه ابر بماند برای روزی که منتظر آمدنش نیستم تو را می نشانم جای ماه که اشاره ی لبخندت مهتاب را هم بیتاب می کند و نور که می پاشد به دلم روشن می شود دورافتاده ترین حفره ی وجودم. می نشینم این پایین چشمانم را گره می زنم به امن ترین نقطه ی نگاهت و خالی می شوم از خیال هرچه تردیدٍ...
-
سطر های سپید
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 12:26
واژه ، واژه سطر ، سطر صفحه ، صفحه فصل ، فصل گیسوان من سفید می شوند همچنان که سطر ، سطر صفحه های دفترم سیاه میشوند خواستی که به تمام حوصله تار های روشن و سفید را رشته رشته بشماری گفتمت که دست های مهربانی ات در ابتدای راه خسته می شوند گفتمت که راه دیگری انتخاب کن دفتر مرا ورق بزن ! نقطه ، نقطه حرف ، حرف واژه ، واژه سطر...